Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-09@03:05:40 GMT

معمای ناپدیدشدن مرموز یک خواهر و برادر خردسال

تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۴۶۱۵۴

معمای ناپدیدشدن مرموز یک خواهر و برادر خردسال

وقتی دو زن خیر را دید، خوشحال شد. تصور می‌کرد که می‌تواند برای لحظاتی هم که شده فرزندان خردسالش را خوشحال کند. به خانه برگشت تا کفش‌های دختر و پسر کوچکش را بیاورد و به زنان خیر نشان دهد تا آن‌ها از روی سایز کفش‌ها، برای این خواهر و برادر خرید کنند. برگشت و با خوشحالی دم در رفت.

به گزارش شهروند، اما نه از آن زنان خبری بود و نه از بچه‌ها؛ کودکان سه و پنج ساله این زن به طرز مرموزی ناپدید شدند و هیچ آثار و نشانه‌ای از آن‌ها نبود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این کودک‌ربایی پایانی تلخ و دردناک داشت.

دو روز بعد بود که جسد دختر سه ساله در بوستان پیدا شد. این در حالی است که بدن نیمه‌جان برادرش هم آن طرف‌تر پیدا شد و او حالا تحت درمان قرار دارد.

کسی نمی‌داند چه بلایی سر این بچه‌های کوچک آمده است. ولی آثار ضرب و جرح روی بدن‌شان مشهود است. جانی در بدن دخترک نبود و حالا تن کوچک پسربچه نیز رمقی برای روایت آنچه به سرشان آمده، ندارد. روی تخت بیمارستان تحت مداوا قرار دارد. اما مشخص است که او تحت شکنجه قرار گرفته بود.

مراجعه خیران قلابی

ماجرای این کودک‌ربایی وحشتناک عصر روز چهارشنبه رخ داد. زمانی که زنگ خانه یک خانواده افغانستانی را زدند. زن جوان در را باز کرد و با دو زن مواجه شد. زنانی که مدعی بودند خیر هستند و می‌خواهند از وضعیت مالی این خانواده باخبر شوند. زن جوان حالا سر درددلش باز شده بود. اینکه نمی‌تواند برای بچه‌هایش خرید کند و وضعیت مالی خوبی ندارند.

زنان خیرنما به بهانه خرید کفش، از این زن خواستند به خانه برگردد و کفش بچه‌ها را بیاورد. در همین فاصله کوتاه، وقتی زن جوان به داخل خانه رفت و برگشت، کسی جلوی در نبود. حتی بچه‌هایش که برای دیدن این زنان خیر به جلوی در آمده بودند.

مادر این دو کودک وقتی در مقابل پلیس پایتخت قرار گرفت، هنوز خبری از سرنوشت کودکانش نداشت. او و شوهرش تا صبح روز پنجشنبه تمام خیابان‌ها را زیر پا گذاشتند و وقتی هیچ آثاری از کودکان‌شان پیدا نکردند، به پلیس مراجعه کردند.

ناپدیدشدن مرموز یک خواهر و برادر

این زن در توضیح ماجرا گفت: «در خانه‌مان در جنوب تهران نشسته بودم. عصر بود. زنگ در خانه را زدند. در را باز کردم و دو زن جوان را مقابلم دیدم. آن‌ها گفتند که خیر هستند. از وضعیت مالی ما سوال پرسیدند. به آن‌ها گفتم که با چه سختی زندگی می‌کنیم و روزگار می‌گذرانیم. آن‌ها پرسیدند بچه دارم یا نه. من هم گفتم دو کودک خردسال دارم. گفتند بچه‌ها را بیرون بیاورم تا آن‌ها را ببینند. من هم دختر و پسرم را جلوی در آوردم.

گفتند می‌خواهند برای بچه‌هایم کفش بخرند. خوشحال شدم. آن‌ها از من خواستند به داخل خانه بروم و کفش‌های بچه‌ها را به آن‌ها بدهم تا از روی همان کفش‌ها برای بچه‌هایم کفش نو بخرند. من هم به داخل خانه رفتم.

چند ثانیه بیشتر طول نکشید. وقتی برگشتم هیچ‌کس جلوی در نبود. خیلی شوکه شدم. بچه‌هایم هم نبودند. هرچه اطراف را گشتم فایده‌ای نداشت. انگار آب شدند و رفتند زیر زمین. هیچ نشانه‌ای از بچه‌هایم نبود. تا صبح به دنبال‌شان گشتیم تا اینکه پلیس را در جریان ماجرا قرار دادیم.»

تماس مرموز با صدای کامپیوتری

با اعلام این شکایت بود که موضوع در دستور کار ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت و کارآگاهان اداره یازدم پلیس آگاهی تحقیقات خود را در این‌خصوص آغاز کردند. چند ساعت از اعلام شکایت گذشته بود که مادر این دو کودک باز هم به پلیس مراجعه و اظهارات عجیبی را مطرح کرد.

او به پلیس گفت: «فردی با ما تماس گرفت و درخواست یک‌میلیارد تومان کرد. می‌گفت اگر بچه‌هایمان را می‌خواهیم باید این پول را برایشان تهیه کنیم.

هرچه گفتیم که ما وضع مالی خوبی نداریم، ولی انگار از تمام زندگی ما خبر داشتند. آن‌ها گفتند می‌دانیم که در افغانستان یک خانه قدیمی دارید و باید آن را بفروشید و این پول را خیلی زود تهیه کنید. از روی این تماس متوجه شدیم که انگار افرادی که بچه‌هایمان را ربودند، از قبل تمام زندگی‌مان را بررسی کرده بودند. در ضمن فردی که با ما تماس گرفته بود، صدایش کامپیوتری بود. اصلا مشخص نبود که زن است یا مرد. برای همین تشخیص اینکه چه کسی با ما تماس گرفت امکان نداشت.»

مرگ تلخ

با این اظهارات تحقیقات در این‌باره ادامه یافت تا اینکه درنهایت عصر روز جمعه اتفاق تلخی رخ داد. رهگذران در بوستان ولایت تهران دختربچه‌ای نیمه‌جان را یافتند. آن‌ها بلافاصله ماموران کلانتری ۱۵۲ خانی‌آباد را در جریان موضوع قرار دادند. وقتی ماموران به بوستان رسیدند، پیکر نیمه‌جان پسربچه‌ای پنج ساله را یافتند. هردو بچه به بیمارستان منتقل شدند. اما دختر سه ساله بر اثر شدت جراحت جان باخت.

این دو کودک، فرزندان همان زن افغانستانی بودند که از سوی افراد ­­ناشناس ربوده شدند. در حالی که آثار ضرب و جرح روی بدن هر دو بچه مشهود بود، بررسی‌های نخست نشان داد که آن‌ها احتمالا بر اثر مصرف بیش از حد موادمخدر یا خفگی به این حال‌وروز افتاده‌اند. در حال حاضر پسربچه تحت درمان قرار دارد.

با دستور محمدتقی شعبانی، بازپرس ویژه قتل شعبه دهم دادسرای امور جنایی، جسد دختر خردسال به پزشکی‌قانونی و پسر پنج ساله برای سیر مراحل درمان به بیمارستان منتقل شد. همچنین کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی برای دستگیری عاملان این جنایت وارد عمل شده‌اند.

منبع: فرارو

کلیدواژه: آدم ربایی بچه هایم دو کودک زن جوان بچه ها کفش ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۴۶۱۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۲۷ ساله در حالی که بیان می‌کرد دیگر به آخر خط رسیده‌ام، اشک‌ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: آخرین فرزند خانواده‌ای ۸ نفره هستم. در یکی از شهرک‌های اطراف مشهد و در خانواده‌ای به دنیا آمدم که از نظر اجتماعی و اقتصادی وضعیت خوبی نداشتیم.

هنوز خردسال بودم که پدرم در یک سانحه رانندگی از دنیا رفت و روزهای سخت و تلخ زندگی ما شروع شد. از آن روز به بعد مادرم در زمین‌های کشاورزی کارگری می‌کرد و زمانی که خسته و کوفته به خانه می‌رسید باید امور خانه را هم انجام می‌داد.

مادرم اگرچه سعی می‌کرد چهره خود را شاد و خندان نشان دهد ولی من می‌دانستم که چه غوغایی در روح و روانش برپاست. در همین حال برادرانم ترک تحصیل کردند تا کمک‌خرج خانواده باشند ولی هرکدام از آن‌ها هم درگیر مشکلات و گرفتاری‌های شخصی خودشان شدند و مادرم همچنان کارگری می‌کرد.

من هم که به صورت مادرزادی و از ناحیه پا دچار معلولیت جسمی بودم، اعتماد به نفس پایینی داشتم و تلاش می‌کردم از چشم دوستان و نزدیکانم دور بمانم تا مورد تمسخر قرار نگیرم. این حقارت را کاملا در مدرسه با همه وجودم احساس می‌کردم و از نگاه‌های همکلاسی هایم زجر می‌کشیدم.

فرار زن جوان از دست مرد شیطان‌صفت | مرا به بیابان‌های اطراف شهر کشاند و... بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

با این شرایط نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم. با آنکه در سن نوجوانی قرار داشتم و در رویاها و آرزوهای خودم به سر می‌بردم، راهی بازار کار شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم. این‌گونه بود که در یک لباس‌فروشی در اطراف میدان ۱۷ شهریور مشهد کاری پیدا کردم و به عنوان فروشنده مشغول کار شدم.

هنوز ۲ ماه از آغاز کارم نمی‌گذشت که با آرمان آشنا شدم. وقتی دیدم پسری نسبت به من مهر می‌ورزد و جملات زیبای عاشقانه بر زبان می‌راند، شیفته او شدم چراکه محبت‌ را در او جستجو می‌کردم و به چیز دیگری نمی‌اندیشیدم. وقتی دیدم او به من که دختری معلولم توجه می‌کند، همه وجودم لبریز از عاطفه شد.

چند سال بود که با آرمان ارتباط داشتم و بیشتر روزها را با او درپارک‌ها و سینماها قرار می‌گذاشتم. وقتی خانواده آرمان در جریان این عشق خیابانی قرار گرفتند، او را از خانه طرد کردند. آرمان هم که در یک فروشگاه شاگرد بود، خانه کوچکی را در حاشیه شهر اجاره کرد و ما با همه مخالفت‌ها با یکدیگر ازدواج کردیم. اگرچه نتوانستم مانند خیلی از دختران لباس عروسی بر تن کنم و با جشن و شادی پا به خانه بخت بگذارم، اما همین که ازدواج کرده بودم از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

صاحبکارم چون به بهانه‌های مختلف به فروشگاه نمی‌رفتم، مرا اخراج کرد و من برای کمک به مخارج زندگی امور مربوط به نظافت ساختمان‌ها را انجام می‌دادم.

آرمان که مصرف تفریحی مواد مخدر و سیگار را از همان اوایل جوانی شروع کرده بود، خیلی زود و بر اثر معاشرت با دوستان ناباب در حاشیه شهر به یک معتاد حرفه‌ای تبدیل شد و مرا هم آلوده کرد. با آنکه پسرم تازه به دنیا آمده بود، هر چه دو نفری کار می‌کردیم باز هم نمی‌توانستیم هزینه‌های اعتیادمان را تامین کنیم.

وقتی به چشمان زیبای فرزندم نگاه می‌کردم از خودم متنفر می‌شدم که چرا نباید غذای مناسبی بخورم و فرزندم را این‌گونه ضعیف نبینم. خیلی دلم به حال نوزاد شیرخواره‌ام می‌سوخت به همین دلیل بارها تصمیم گرفتم از چنگ این هیولای سفید (شیشه) فرارکنم ولی مانند کبوتری خانگی دوباره بر بام مواد افیونی لانه می‌ساختم و روزهای نکبت‌بار را تکرار می‌کردم و نابودی آینده‌ام را به چشم می‌دیدم. این بود که به کلانتری آمدم تا شاید راهی برای نجات خودم بیابم.

با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) راهکارهای قانونی و اقدامات روان‎شناختی برای نجات زن جوان از منجلاب اعتیاد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

کد خبر 850279 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم اعتیاد - مواد مخدر خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • انهدام باند سرقت خواهر و برادری در تهران
  • انهدام باند خواهر و برادری سرقت در تهران | خواهر سرکرده باند بود
  • انهدام باند خواهر و برادری سرقت در تهران/ کشف ۴۰ پرونده دزدی
  • رباینده دختر خردسال ۱۸ ماهه در خلخال تسلیم پلیس شد
  • نماهنگ «امام رضایی‌ام» منتشر شد
  • پدر خشمگین دخترش را در میدان خراسان کشت
  • نماهنگ «امام رضایی‌ام» برای میلاد حضرت معصومه(س) منتشر شد
  • پدر خشمگین دخترش را در میدان خراسان کشت؛ مادرش گذشت کرد
  • نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!
  • آیا خواهر و برادر ناتنی ارث می‌برند؟